اما مرگ قرمز، مرگ با شمشير است ، اما مرگ سفيد همان طاعون است.
و در حديث ديگرى فرمود: نزديك ظهور قائم (عج ) سال هاى خدعه و حيله است كه
شخص راستگو دروغ گويد و دروغگو راست گويد و شخص حيله گر نزديك شود.(
الغيبة للنعمانى)
اما مرگ قرمز، مرگ با شمشير است ، اما مرگ سفيد همان طاعون است.
و در حديث ديگرى فرمود: نزديك ظهور قائم (عج ) سال هاى خدعه و حيله است كه
شخص راستگو دروغ گويد و دروغگو راست گويد و شخص حيله گر نزديك شود.(
الغيبة للنعمانى)
و معنی خاص : عبارت از حوادث و پیشامدهایی است که مسلمانان را در بوته امتحان قرار داده و از مرز دیانت خارج و منحرف می سازد . و مقصود از آشوبهای داخلی و خارجی که پیامبر (ص ) هشدار داده همین معناست .
جز بر روسها و غربی ها که با فرصت طلبی از ستم فرمانروایان جور ، سرزمینهای مسلمانان را مورد تاخت و تاز قرار داده ، و زمام امور آنها را همچنان به دست می گیرند ، منطبق نمی گردد .
منجي موعود از منظر نهج البلاغه (7):
ترجمه:
واژه ها:
توضيح و تفسير:
1- نهج البلاغه: خطبه 92.
2-
منهاج البراعه: ج7، ص73؛ شارح معتزلي از صاحب کتاب استيعاب (ابوعمر محمد
بن عبدالبرّ) از قول جميع زيادي از راويان نقل مي کند که گفته اند: «جز علي
بن ابي طالب عليه السلام، هيچ يک از صحابه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و
سلم را نگفته است».
3- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج7، ص47؛ او
متجاوز از سي مورد خبر غيبي و پيشگويي تاريخي از امام علي عليه السلام ذکر
کرده و گويد: «تتبع کرديم همه آنها تحقق يافته و کاملاً صحت داشته ».
4- منهاج البراعه: ج7، ص77؛ نهج البلاغه (دشتي): خطبه 93.
5- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج7، ص58؛ الغارات: ج2، ص678؛ معجم احاديث المهدي عليه السلام: ج5، ص305.
6- بحارالانوار: ج51، ص121 و ج 41 ص 354 و ج 33، ص 365 و...
7- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج7، ص59.
8- رساله العقايد الجعفريه: 250؛ مجمع البحرين: ج2، ص679؛ فرهنگ نامه مهدويت: 194؛ حقّ اليقين، ص351.
9- بحارالانوار: ج52، ص354 و ج 45 ص 299؛ غيبت نعماني: ص231.
10- کمال الدين: ج2، ص384؛ نجم الثاقب: ص106.
11- بحارالانوار: ج51، ص868 ؛ اصول کافي: ج1، ص534.
12- سوره ي انعام، آيه ي 164.
13- علل الشرايع: ج1، ص219- بحارالانوار: ج52، ص313؛ نجم الثاقب: ص819.
14- نهج البلاغه: خطبه ي 92.
15-ولي چه بايد کرد:
راه هموار است و زيرش دام ها++
قحطي معنا، ميان نام ها
لفظ ها و نام ها چون دام هاست++
لفظ شيرين ريگ آب عمر ماست
16-ترجمه و شرح نهج البلاغه/ علامه محمد تقي جعفري: ج16 ص 301-306.
در کتاب هاي شيعه و معتبر ما در بحث مهدويت، مثل کتاب «کمالالدين و تمامالنعمة» شيخ صدوق روايات متعددي در مورد دجال وجود دارد ولي تاکيدي که در روايات اهل سنت در مورد دجال است در شيعه نيست. در شيعه بيشتر بحث روي «سفياني» است...
ریشه دار بودن اعتقاد به مهدی و منجی، موجب آماده بودن مردم اعصار گوناگون برای پذیرش و تبعیت وی شده و می شود. از همین رو، این مفهوم موجب سوءاستفاده فریبکاران و شیادانی شده است که در طول تاریخ با ادعاهای دروغین، خود را مهدی یا از یاران او معرفی کردند تا از رهگذر عقیده پاک مردم به نیات آلوده خویش دست یابند. اتفاقاً بسیاری از این مدعیان، در نقشه خود موفق شده و به مقصود خود رسیده اند؛ چه مدعیان کوچکی که اهداف مالی و رمالی داشته اند، و چه مدعیان بزرگی که توانستند با این ادعا حکومت های عریض و طویل یا مذاهب منحرف دیرپا و گسترده ای برای خویش دست و پا کنند.
گذشته از نمونه های کوچک و محلی، بزرگ ترین نمونه این اقدام دروغین در برهه اخیر، گروههای تروریستی فعال در خاورمیانه ــ مانند داعش و خراسان ــ هستند که با شبیه سازی احادیث و روایات مهدویت، تلاش دارند خود را به این جریان منتسب نموده به اهداف پلید خود در منطقه و جهان برسند.
با توجه به خبری که چند روز پیش درباره سوء استفاده گروه داعش از "دجال" منتشر شد؛ و نیز ظهور گروه جدیدی با عنوان "خراسان" که ظاهرا نام خود را از روایات آخر الزمان اقتباس کرده است، اولین گفتگوی سلسله مطالب در انتظار منجی را در زمینه این گونه ادعاها انجام داده ایم.
میهمان این هفته خوانندگان ابنا «حجت الاسلام والمسلمين دکتر جواد جعفری» عضو هيأت علمی و معاون پژوهشی مؤسسه آينده روشن (پژوهشکده مهدويت) است.
متن کامل مصاحبه با استاد جعفری را در زیر بخوانید:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به کوشش: احمد محبوبی
عکس: سجاد ظاهری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ابـنا: معناي لغوي و اصطلاحي دجّال چيست؟
ــ بسم الله الرحمن الرحیم. واژه دجال همانطور که در لغت آمده از ريشه «دَجَلَ» است و مشتقات آن در کتاب هاي لغت وجود دارد. «دَجَلَ» به معناي روي چيزي را پوشاندن است. وقتي شما روي چيزي را مي پوشانديد، مي گويند: «دَجَلَه» رويش را پوشاند. برخي گفته اند که به معناي مخلوط کردن چند چيز با هم است، کسي را به اشتباه بياندازد يعني خلط کردن به قصد فريب دادن و به اشتباه انداختن. گفته اند که موجودي هم در آخر الزمان مي آيد که دروغ هاي فراواني به مردم مي گويد و مردم را به اشتباه مي اندازد به اين خاطر از ريشه «دَجَلَ» صفت مبالغه «دجّال» را استفاده کرده اند بنابراين دجال صفت مبالغه است که از «دَجَلَ» گرفته شده است و به معناي بسيار فريبنده، به التباس رساننده و مخلوط کننده است.
ابـنا: آيا نام دجال در کتاب های روایی معتبر شيعه و سنی آمده است؟ و دجال داراي چه ويژگي هايي است؟
ــ دجال در روايات اهل سنت بيشتر آمده است. يعني اهل سنت در «صحيح بخاري»، «صحاح سته» و خيلي از کتاب هاي حديثي شان فراوان به بحث دجال پرداخته اند. دجال در کتاب معتبر و قديمي مثل «مصنف ابي شيبه» ـ که متعلق به سنه 120قمري است يعني همان زمان هايي که اجازه دادند حديث نوشته شود ـ آمده است.
البته اهل سنت با واژه ديگري به نام «مسيح الدجال» آورده اند. مسيح در اينجا به معناي مسح و دست کشيده شده است. آنها معتقدند يک طرف صورت دجال را دست کشيده و پاک کرده اند و دجال ابرو و چشم ندارد و ممسوح العين است. چشم دجال مسح شده است يعني روي چشم دجال دست کشيده و پاک شده است و دجال يک چشم ندارد و به همين خاطر به دجال «مسيح الدجال» مي گويند؛ يعني دجالي که يک طرف صورتش ممسوح است. بنابراين اگر ما اين تعبير را بپذيريم دجال کسي است که طرف راست صورت او مسح شده است يعني پاک شده و از بين رفته است. در روايات آمده است که چشم چپ دجال روي پيشاني اش است. با توجه به اين مطلب، اينکه معروف است که چهره دجال را چشمي در وسط پيشاني، ترسيم مي کنند درست نيست؛ يعني دجال يک چهره عادي دارد و سمت راست صورت و چشم راستش از بين رفته است.
در کتاب هاي شيعه و معتبر ما در بحث مهدويت، مثل کتاب "کمالالدين و تمام النعمة" اثر «شيخ صدوق» روايات متعددي در مورد دجال وجود دارد ولي تاکيدي که در روايات اهل سنت در مورد دجال است در شيعه نيست. در شيعه بيشتر بحث روي «سفياني» است. دجال همان طور که از اسم آن بر مي آيد، نماد تزوير و دروغ است. و اهل سنت روايات فراواني دارند که پيامبر(ص) در نمازها از دجال استعاذه مي کرد و مي فرمود: هيچ پيامبري نبوده مگر اينکه مردم و امت خود را از دجال ترسانده است.
بنابراين در روايات اهل سنت بحث دجال اولا خيلي پررنگ، قديمي و معتبر است و ثانيا نماد دروغ و تزوير است و به مردم خيلي توصيه شده که از دجال بپرهيزند. اهل سنت روايتي از پيامبر(ص) نقل مي کنند که قيامت نمي شود مگر اينکه حدود سي نفر دجال قيام مي کنند که هر کدام مي گويند ما پيامبر هستيم. پيامبر(ص) در اين روايت اشاره مي کند که دجال ادعاي نبوت مي کند. ولي در خيلي از روايات اهل سنت آمده که دجال مدعي الوهيت و ربوبيت است و مي گويد من پروردگار شما هستم. و بعد اوصافي براي دجال آمده است که چه کارهايي انجام مي دهد که اين را به اثبات برساند.
معياري که پيامبر(ص) براي تشخيص دجال بيان مي کند اين است که مي فرمايد: «دجال ادعاي خدايي خواهد کرد ولي شما بدانيد که خداي شما سالم است ولي چشم او اعور است». اين نشانه ساده و روشن دادن از طرف پيامبر(ص) نشان مي دهد که دجال چگونه مي تواند مردم را گول بزند و چه مقدار انسان ها حرفهاي او را مي پذيرند. لفظ اعور به معناي لوچ بودن چشم که در اين روايت آمده است اين طور به نظر مي رسد که آنهايي که دجال را ممسوح العين معنا مي کنند با اين روايت در تعارض است. يعني اين روايت مي گويد که چشم راست دجال چپ است نه اين که چشم ندارد.
ابـنا: آيا منظور از دجال، فکر و ايده و انديشه است؟ و آيا کارهاي دجال را يک فرد انجام مي دهد يا به صورت گروهي اين کارها انجام خواهند داد؟
ــ آنگونه که از روايات معلوم مي شود دجال جريان، سمبل و نماد است. دليل آن هم اين است که نوع بياني که احاديث دارند با معنا کردن عادي نمي تواند سازگار باشد و بر فرد منطبق نمي شود. مثلا روايتي از پيامبر(ص) وارد شده است که دجال چهارپايي دارد که «عرض ما بين اذنيه ميل» يک ميل بين دو گوش اين الاغ فاصله است. ميل را در روايات از شش هزار متر تا سه هزار متر يعني نيم فرسخ تعبير کرده اند. بنابراين وقتي که روايت مي گويد که دجال سوار بر مرکبي که بين دو گوش آن حداقل سه کيلومتر فاصله است نمي شود بر شخص تطبيق شود. يا در روايت ديگر آمده است: «يخرج معه جنّه و نار»، بهشت و جهنمي با او همراه است. يا «و جبل من خُبز» کوهي از نان همراه دجال است. «و نحر من ماء» دجال رودخانه آب با خود مي برد. اين تعبيرات نمي شود به فرد حمل شود؛ مثلا بگوييم که دجال آدمي است که با خود کوه به همراه دارد. يا تعبيراتي که اميرالمومنين(ع) دارد که «يخوض البحار، يسير معه الشمس، بين يديه جبل من دُخان، خلفه جبل ابيض، تحته حمار اقمر، خطبة حماره ميل» هر قدمي که الاغ دجال در راه رفتن بر مي دارد سه هزار متر است. يا در مورد سرعت دجال روايتي وجود دارد که با سرعت خورشيد برابر است. چنين چيزهايي بايد ناظر به ابزارهايي باشد. بنابراين دجال را نمي شود گفت که شخص تنهاست. منتها دجال در روايات به اشخاص مثل کسي که ادعا کرده من پيامبر هستم، هم اطلاق شده است. و دجال مثل سفياني ـ که معتقدم سفياني شخص خاصي است ـ نيست. دجال در طول تاريخ جريان داشته و نماد دروغ و نيرنگ است و نمي شود گفت که دجال شخص خاص است و نشانه ها به شخص خاص قابل تطبيق نيست.
ابـنا: آيا حضور دجال از علائم قطعي ظهور است يا از علائم غير قطعي؟
ــ جديد ترين تحقيق درباره روايات دجال در کتاب دانشنامه امام مهدي(عج) آمده و از طرف دارالحديث منتشر شده است. «حجت الاسلام سيد محمد کاظم طباطبايي» معتقد است ما طبق تحقيقاتي که انجام داديم به اين نتيجه رسيديم که دجال هيچ ربطي به مهدويت ندارد. ما در روايات خود داريم که کسي که دجال را خواهد کشت بنابر برخي روايات حضرت مهدي(عج) است و بنابر برخي روايات حضرت عيسي است. از اين باب مي شود گفت دجال به مباحث مهدويت ربط دارد.
البته اين را بايد بگويم که به صورت کلي در اهل سنت علائم ظهور با علائم قيامت به هم آميخته شده است يعني اهل سنت چيزي به عنوان علائم ظهور ندارند. آنها اين تعبير که بگويند که قبل از آمدن امام مهدي(عج) و خليفه آخر، فلان اتفاقات مي افتد چنين چيزهايي ندارند. آنها «اشراط الساعه» يعني نشانه هاي قيامت اطلاق مي کنند. از ديدگاه اهل سنت پيامبر(ص) وقتي نشانه هاي قيامت را بيان مي کند هم به ظهور امام زمان(عج) اشاره مي کند و هم به دجال مي پردازد که قبل از وقوع قيامت اينها اتقاق مي افتد.
اينکه دجال به عنوان نشانه ظهور باشد، چنين چيزي نداريم. ما وقايع دوران ظهور را داريم که به بحث دجال مربوط مي شود. به عبارت ديگر يکي از اتفاقاتي که در دوران ظهور مي افتد اين است که دجال به دست حضرت عيسي بنابر برخي روايات و بنا بر روايات ديگر به دست حضرت مهدي(عج) کشته مي شود. معلوم است که قبل از آن، دجال فعاليت مي کرده نه اينکه تازه پيدا شده باشد و اين سير هميشه وجود دارد و در هر وقت کسي نماينده جريان انحراف است و راس جريان انحراف به دست حضرت عيسي يا امام مهدي(عج) کشته مي شود. روي اين حساب مي شود گفت دجال جزء نشانه هاي ظهور نيست اتفاقي است که در طول تاريخ جريان دارد و زماني که حضرت مهدي(عج) ظهور کرد سر اين جريان قطع مي شود و مضمحل خواهد شد.
ابـنا: مفهوم دجال در اديان ديگر مثل مسيحيت و يهوديت وجود دارد يا مختص اسلام است؟
ــ در رساله يوحنا که متعلق به ادبیات دینی مسيحيت است ذکری از دجال آمده است و آنها خودشان به عنوان «آنتي کريست»(ضد مسيح) از آن ياد مي کنند. مي گويند که ضد مسيح همان دجال است و دجال دشمن اصلي حضرت عيسي است. در روايات اهل سنت دشمن اصلي حضرت مهدي(عج) دجال است ولي در روايات شيعه دشمن اصلي حضرت مهدي(عج)، سفياني است.
ابـنا: آيا مي شود دجال را به گروههاي تکفيري که در عراق و سوريه فعال هستند تطبيق داد؟
ــ نشانه اصلي دجال فريب و نيرنگ است يعني اختلاف اساسي بين سفياني و دجال همين است. سفياني اهل خونريزي و کشتن است و به زور نظامي و قتل و غارت کارش را پيش مي برد ولي کار دجال فريب است. در روايات نداريم که دجال خوني مي ريزيد يا جايي را به آتش مي کشد. در يکي از روايات از پيامبر(ص) آمده است که «دجال همراه خود يک بهشت و جهنمي همراه دارد و به مردم مي گويد اين جهنم، و اين بهشت است در حالي که برعکس مي گويد. ايها الناس؛ اگر شما دجال را ديديد به هرکدام که به شما گفت اين جهنم است درون آن بپريد که آن ماء عذب و آب گوارا است». تعبير دجال در روايات با نيرنگ و فريب همراه است و به هيچ وجه با داعش که کارشان با زور اسلحه است، قابل تطبيق نيست. گروه داعش جلوي دوربين مردم را مي کشند و زشتي ها را مخفي نمي کنند. به عکس دجال کسي است که به قدري نيرنگ و فريب مي کند که خيلي ها به آن مي گروند. و در برخي از روايات آمده است که کار به جايي مي رسد که زن ها به قدري به دجال مي گروند که مردها مجبور مي شود زن و دختر و عمه و خاله خود را با طناب ببندد که به سمت او نروند. نوع رفتاري که در رابطه با دجال است قابل تطبيق بر حرکت هاي خونريزي و کشتار نيست.
ابـنا: آيا شخصيت سفياني را مي توانيم با گروههاي تکفيري و داعش تطبيق دهيم؟
ــ آن طور که در روايات ما گفته اند سفياني را با کارش بشناسيد و عمل سفياني اين است که در شش ماه، چهار کشور يعني آبادي هاي شامات شامل؛ فلسطين، اردن، لبنان و سوريه را تصرف مي کند. کسي که با خونريزي بتواند شش ماهه اين چهار کشور را بگيرد به ما گفته اند که اين سفياني است. شما مي بينيد داعش در عرض سه سال نتوانست سوريه را بگيرد و ديدند نمي شود سوريه را بگيرند به عراق حمله کردند ولي در روايات ما اين آمده است که سفياني اول اين چهار کشور را مي گيرد، تمام رقبايش را مي کشد و بعد سراغ شيعه کُشي مي رود. و براي شيعه کشي لشگري به عراق و کوفه و لشگري به مدينه مي فرستد چون مي شنود که امام مهدي(عج) در مدينه فعاليت مي کند و به مدينه حمله مي کند.
عمر سفياني از اول ظهور خود تا مرگش 15 ماه بيشتر طول نمي کشد کل جريان سفياني 15 ماه است و تا 9 ماه بعد از ظهور زنده است. يعني 6 ماه بحث گرفتن کشورهاست و وقتي کشورها را مي گيرد ظهور اتفاق مي افتد و بعد از 9 ماه به دست امام زمان(عج) در بيت المقدس کشته مي شود نوع رفتاري که سفياني دارد خيلي ريزتر، و پيشرفت آن خيلي شديدتر از آن چيزي است که داعشي ها دارند.
ابـنا: روايات سفياني را اهل سنت نيز نقل کرده اند يا مختص شيعه است؟
ــ روايات سفياني را ما بيشتر نقل کرده ايم. در نقل هاي اهل سنت خيلي کم به سفياني پرداخته شده و آنها بيشتر به «جيش الکعبه» يعني نيرويي که مي خواهد به کعبه حمله کند، پرداخته اند. و واژه سفياني را آنها به کار نبرده اند. چون واژه سفياني به قوم بني سفيان و بني اميه مرتبط است. شايد نشود لفظ سفياني در روايات اهل سنت پيدا شود و کم پيدا مي شود و آنها سفياني را با تعبيرات ديگري مثل سپاهي که عليه کعبه حرکت مي کند ياد کرده اند. و برخي از رواياتي که متعلق به سفياني در روايات ما است را آورده اند و گفته اند اين سپاه به مکه حمله مي کند. چون در روايات آمده است که سپاه سفياني بعد از مدينه به مکه حمله خواهد کرد. سفياني بيشتر در شيعه و به عنوان دشمن بني اميه اي امام زمان(عج) و به عنوان نماد بني اميه که هميشه در مقابل اهل بيت(ع) مي ايستادند، آمده است. يعني در آخرالزمان کسي از بني اميه در مقابل ايشان مي ايستد به همين خاطر سفياني ناميده شده است.
ابـنا: رواياتي که در مورد پرچم هاي سياه وجود دارد آيا اين روايات در منابع ما وجود دارد يا نه؟ و اين روايات به چه گروههايي اشاره دارد و آيا قابل تطبيق بر گروههاي تکفيري است يا نه؟
ــ روايات «رايات سود» در کتاب هاي معتبر مهدويت ما هم آمده است ولي در اينجا به بحث عميق حديثي نياز داريم که از لحاظ سند شناسي معلوم شود آيا اين احاديث اصالت شيعي دارند يا نه؟ چون ما حديث ها را دسته بندي هاي مختلفي مي کنيم؛ مثلا بعضي از روايات، حديث شيعه در کتاب اهل سنت هستند. مثلا در کتاب «فتن ابن حماد» حديثي داريم که جابر از امام صادق(ع) روايت کرده است. اين حديث شيعي در کتاب سني است. بعضي از احاديث اهل سنت در کتاب هاي شيعه است مثلا کل سند کتاب «الملاحم و الفتن» سيد بن طاووس از اهل سنت است. يا حديث سني در کتاب سني است و يکسري کتاب ها حديث شيعي در کتاب هاي شيعي است.
تحقيقي که استاد ما در دارالحديث انجام داده است اين است که حديثي از شيعه در رابطه با رايات سود که در کتاب شيعه باشد و به دوران ظهور اشاره داشته باشد نداريم، رواياتي که داريم رواياتي است که به حرکت بني عباس ناظر است. بنابراين رواياتي که رايات سود در آنها آمده رواياتي هستند ولو اينکه در کتاب هاي شيعي آمده اند ولي سندهايشان از اهل سنت است. پس نمي توانيم بگوييم که يکي از نشانه هاي ظهور رايات سود است.
اما اگر اين تحقيق ثابت نشود احاديثي داريم که پرچم هاي سياه قبل از ظهور از طرف مشرق حرکت مي کنند. البته اهل سنت به شدت اين روايات را قبول دارند و روايات صحيح السند در کتاب هاي معتبر اهل سنت است و معتقدند که رايات سود از نشانه هاي ظهور است و از مشرق حرکت خواهد کرد. آنها مشرق را بر طبق روايات ديگر تقريبا ماوراء النهر زمان قديم مثل شهر بخارا مي دانند. و اين منطقه خارج از ايران است و اين حرکت از آنجاها نشات مي گيرد.
آنچه که در روايات ما تاکيد شده پرچم هاي سياهي است که از شرق مي آيد و زمينه ساز ظهور امام زمان(عج) است اين متعلق به مشرق است و هيچ ربطي به داعش و پرچم سياه اينها ندارد.
برخي از اهل سنت يک سري روايات ديگر پيدا کرده اند که در آنها بحثي از پرچم هاي سياه وجود دارد که مثلا در روايات آنها است که اين ها آدم هاي بدي هستند. يعني قبل از ظهور دو نوع پرچم سياه وجود دارد و در رواياتي آمده است که آدم هاي بدي پرچم سياه خواهند داشت و اين را بر داعش تطبيق کرده اند و کسي که پرچم سياه خوب دارد خراساني است و از شرق مي آيد. پس بحث دو پرچم سياه بودن را داريم و اين نياز به کار بيشتر دارد که آيا ما پرچم سياه بد در روايات داريم يا نه؟ ولي آنکه که خيلي معروف است و اهل سنت در کتاب هاي معتبر روايي شان نقل کرده اند هماني است که از شرق مي آيد و در روايات آمده است که بني عباس از همانجا که شکل گرفته اند از آنجا از بين خواهند رفت و اين نشان مي دهد که شرق همين خراسان است.
پرچم هاي سياهي که از شرق مي آيند را سني ها قطعا قبول دارند. در شيعه هم معمولا مي گويند که اين چنين چيزي هست؛ مثلا در سی دی انحرافی "ظهور بسیار نزديک است" هم این آمده بود و گفته بودند که سيد خراساني، مقام معظم رهبري است و پرچم سياه دارند. يا «آقای کورانی» مي گويد پرچم هاي سياه، پرچم هاي عزاي امام حسين(ع) است و اين عزاداريها در ايران نماد پرچم هاي سياه است و کعنای پرچم هاي سياه خواهند آمد این است که عزاداران اباعبدالله(ع) اين کار را خواهند کردند. اينها تفسيرها و برداشت هايي از آن روایات است؛ اما اگر کسی تحقيق کند می تواند اثبات کند که پرچم های سياه در روايات اصيل شيعه، ربطي به علائم ظهور ندارد.
ابـنا: اکنون شاهد هستیم که گروههایی مانند داعش از روایات مربوط به مهدويت برای جمع کردن طرفدار و مشروعيت بخشي استفاده می کنند. در اين مورد تحليل خود را بيان کنيد.
ــ مهدويت در شيعه مدعيان دروغين داشته است ولي جالب است بدانید که اين مدعيان دروغين بيشتر در اهل سنت بوده اند! ما حکومت هاي خيلي بزرگي مثل حکومت «مهدي سوداني» و اينها را داشتيم که با ادعاي مهدويت حکومت هاي عريض و طويلي تاسيس کردند و توانستند با اين ادعا کشورهايي را بگيرند، جنايت هايي مرتکب شوند و انسان هايي را بکشند. در تاريخ انسان هاي خونريز وجود دارد که به نام مهدويت قيام کردند، خيلي ها را فريب دادند و حکومت هاي خيلي پايداري را تشکليل دادند. داعشي ها اگر بخواهند اين کار را بکنند چيز جديدي نيست که بگوييم اينها حرف تازه اي را پيدا کردند که جهاني را به خود متوجه کنند. همانطور که مستشرقين مي گويند اکثر کشورهايي که از يوغ استعمار نجات پيدا کردند اکثرشان با مهدويت بودند مثلا در کشور ايران، نيجريه و بخشي از هند که توانستند از استعمار انگليس و فرانسه نجات پيدا کرده و استقلال پيدا کنند مستشرقين مي گويند کساني که قيام ها را شروع کردند و توانستند مردم را دور خود جمع کنند با ايده مهدويت موفق به اين کار شدند. داعشي ها اگر اين کار را کنند چيز بعيد و جديدي نيست. قبلا هم بوده و افرادي را فريب داده و حکومت هايي را تشکيل داده اند.
ابـنا: در اين بحثي که فرموديد دليل ورود مستشرقين به مباحث مهدويت چه بود؟
ــ آنها مي خواستند کارکرد مهدويت را بگويند و خطر مهدويت را به سران خودشان گوشزد کنند. يکي از مسشرقين آلماني کتابي نوشته به نام "مهدويت". وي کشورهای اسلامی را گشته و تأثير مهدويت را در اين کتاب آورده است.
عده ای معتقدند چون ايران داراي آموزه امام غائب و مفهوم نیابت عام از امام غائب به نام "ولایت فقيه" هست و بحث انتظار را دارد، انقلاب اسلامی پيروز شد ولي انقلاب ساير کشورهای منطقه به پيروزی واقعی نرسید. بنابراین مستشرقين جستجو کرده اند تا بدانند که کارکرد مهدويت در جوامع اسلامي چيست. آنها در بحث هایشان گفته اند که مهدويت چه شور و آثاری را در جامعه اسلامي ايجاد کرده است؛ و الا مستشرقين غصه مهدويت اصيل را نمي خوردند.
ابنا: از اينکه وقت خود را در اختيار ما گذاشتيد بسيار سپاسگذارم.
پیش از پرداختن به پاسخ تذکر نکته ای لازم به نظر می رسد.
با توجه به این که روایات اسلامی (اعم از شیعه و سنی) مخلوطی از صحیح و غیر صحیح است و روایات جعلی در آن وارد شده و نیاز به پالایش جدی دارد (در این رابطه می توانید به پاسخ شماره 3187 که در همین سایت موجود است مراجعه نمایید) از ای ن رو تنها با وجود داشتن روایتی در کتب حدیثی نمی شود به آن روایت استناد نمود.
بنابر این با صرف نظر از صحت و سقم سند روایتی که ذکر نمدید، اما اصل روایت در کتب روایی ما (شیعه) آمده است.
نعمانی در کتاب غیبتش با سندش از امام صادق روایت نموده است که آن حضرت فرمود: نداء از حتمیّات است و سفیانىّ از حتمیّات است و یمانىّ از حتمیّات است و کشتن نفس زکیّه از حتمیّات است و کف دستى که از آسمان بیرون مىآید از حتمیّات است. [1]
اما سخن در تطبیق کلام شما با این روایت است، ما نه می توانیم کاملاً این دو را با هم تطبیق نماییم و نه دلیل قاطعی بر رد آن داریم.
ما از خداوند متعال مسئلت می نماییم که مقدمات ظهور امام زمان را فراهم نموده و فرجش را نزدیک فرماید تا بشریت را از ظلم و ستم فراگیر رهایی بخشد.
اما قابل توجه است که ما این گونه تعبیرات را بر معانی ظاهریشان حمل نمی نماییم مثل این که می گوییم: او عین الله (چشم خدا) یا یدالله (دست خدا) است بدیهی است که این سخنان به معناهای حقیقیشان حمل نمی شوند؛ زیرا (همان طور که در کلام و فلسفه اسلامی و ... به اثبات رسید) خداوند ار هرگونه جسم و ماده مبرّا است.
1. نقش مؤمنان حقيقی
2. نقش علما و دانشمندان شيعه
3. نقش شهر قم در آخرالزمان
1 . بحارالانوار، ج67، ص351.
2 . تفسير امام عسكری، ص344؛ الإحتجاج، ج2، ص260؛ بحارالانوار، ج2، ص6.
3 . سنن ابی داود ج4، ص104؛ جامع الأصول، ج12، ص63؛ كنزالعمال، ج12، ص193.
4 . بحارالانوار؛ ج60، ص217.
5 . همان، ص216.
6 . همان، ص213.
7 . سفينه البحار، ج2، ص445؛ بحارالأنوار، ج60، ص213.
8 . بحارالأنوار، ج60، ص217.
با جست و جو در منابع حدیثی، به احادیثی در باره قم دست یافتیم که در بعضی از آنها از سالم ماندن و برخی دیگر از ویران شدن قم خبر داده شده است. برخی از آنها به صورت کلی بیان شده و گروهی نیز در ارتباط با علائم ظهور می باشند. البته، روایات جست و جو شده، از نظر سند چندان معتبر نبوده و نمی توان نتیجه ای قطعی از آنها برداشت کرد.
با تحقیق و جست و جو در منابع حدیثی در باره قم، به احادیث زیر دست یافتیم:
1. وَ فِی خُطْبَةِ الْمَلَاحِمِ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع الَّتِی خَطَبَ بِهَا بَعْدَ وَقْعَةِ الْجَمَلِ بِالْبَصْرَةِ قَالَ یَخْرُجُ الْحَسَنِیُّ صَاحِبُ طَبَرِسْتَانَ مَعَ جَمٍّ کَثِیرٍ مِنْ خَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ حَتَّى یَأْتِیَ نَیْسَابُورَ فَیَفْتَحُهَا وَ یَقْسِمُ أَبْوَابَهَا ثُمَّ یَأْتِی أَصْبَهَانَ ثُمَّ إِلَى قُمَّ فَیَقَعُ بَیْنَهُ وَ بَیْنِ أَهْلِ قُمَّ وَقْعَةٌ عَظِیمَةٌ یُقْتَلُ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ فَیَنْهَزِمُ أَهْلُ قُمَّ فَیَنْهَبُ الْحَسَنِیُّ أَمْوَالَهُمْ وَ یَسْبِی ذَرَارِیَّهُمْ وَ نِسَاءَهُمْ وَ یُخَرِّبُ دُورَهُمْ فَیَفْزَعُ أَهْلُ قُمَّ إِلَى جَبَلٍ یُقَالُ لَهَا وراردهار فَیُقِیمُ الْحَسَنِیُّ بِبَلَدِهِمْ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ یَقْتُلُ مِنْهُمْ عِشْرِینَ رَجُلًا وَ یَصْلِبُ مِنْهُمْ رَجُلَیْنِ ثُمَّ یَرْحَلُ عَنْهُمْ؛[1] حسنی که از اهل طبرستان (مازندران) است با جمع زیادی از لشکریانش خروج می کند تا به نیشابور می رسد، آن را فتح می کند و بخش های مختلف آن را تقسیم می کند. پس به اصفهان می آید و بعد از آن به قم می رود. بین او و اهل قم جنگ سختی در می گیرد که گروه زیادی کشته می شوند.! پس اهل قم شکست می خورند و حسنی اموال آنها را به یغما برده، زنان و کودکانشان را اسیر کرده، خانه هایشان را خراب می کند. سپس آنان به کوهی که "واردرهار "نام دارد پناهنده می شوند. حسنی چهل روز در شهر آنان ساکن می شود و بیست نفر از آنان را کشته و دو نفر را به دار میزند و سپس از آن جا کوچ می کند.
در این حدیث از ویران شدن قم بعد از درگیری های گسترده ای در نواحی دیگر ایران چون اصفهان و نیشابور سخن به میان آمده، اما این روایت، حدیثی مرسل بوده و چندان قابل اعتماد نیست.
2. وَ رُوِیَ مَرْفُوعاً إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیِّ بِإِسْنَادِهِ إِلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ إِذَا عَمَّتِ الْبُلْدَانَ الْفِتَنُ فَعَلَیْکُمْ بِقُمَّ وَ حَوَالَیْهَا وَ نَوَاحِیهَا فَإِنَّ الْبَلَاءَ مَرْفُوعٌ عَنْهَا؛[2] امام رضا (ع) فرمود هرگاه فتنه همه شهر ها را گرفت بر شما باد که به قم و اطراف و نواحی آن پناه ببرید زیرا بلاء از آنها برداشته شده است.
در این حدیث از سالم ماندن شهر قم خبر داده شده است، اما اشاره ای به ظهور امام زمان (ع) ندارد. مگر این که گفته شود مراد از فتنه، فتنه قبل از ظهور است.
3. وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْفَقِیهُ الْهَمْدَانِیُّ فِی کِتَابِ الْبُلْدَانِ إِنَّ أَبَا مُوسَى الْأَشْعَرِیَّ رَوَى أَنَّهُ سَأَلَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع عَنْ أَسْلَمِ الْمُدُنِ وَ خَیْرِ الْمَوَاضِعِ عِنْدَ نُزُولِ الْفِتَنِ وَ ظُهُورِ السَّیْفِ فَقَالَ أَسْلَمُ الْمَوَاضِعِ یَوْمَئِذٍ أَرْضُ الْجَبَلِ فَإِذَا اضْطَرَبَتْ خُرَاسَانُ وَ وَقَعَتِ الْحَرْبُ بَیْنَ أَهْلِ جُرْجَانَ وَ طَبَرِسْتَانَ وَ خَرِبَتْ سِجِسْتَانُ فَأَسْلَمُ الْمَوَاضِعِ یَوْمَئِذٍ قَصَبَةُ قُمَّ تِلْکَ الْبَلْدَةُ الَّتِی یَخْرُجُ مِنْهَا أَنْصَارُ خَیْرِ النَّاسِ أَباً وَ أُمّاً وَ جَدّاً وَ جَدَّةً وَ عَمّاً وَ عَمَّةً تِلْکَ الَّتِی تُسَمَّى الزَّهْرَاءَ بِهَا مَوْضِعُ قَدَمِ جَبْرَئِیلَ وَ هُوَ الْمَوْضِعُ الَّذِی نَبَعَ مِنْهُ الْمَاءُ الَّذِی مَنْ شَرِبَ مِنْهُ أَمِنَ مِنَ الدَّاءِ وَ مِنْ ذَلِکَ الْمَاءِ عُجِنَ الطِّینُ الَّذِی عَمِلَ مِنْهُ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ وَ مِنْهُ یَغْتَسِلُ الرِّضَا ع وَ مِنْ ذَلِکَ الْمَوْضِعُ یَخْرُجُ کَبْشُ إِبْرَاهِیمَ وَ عَصَا مُوسَى وَ خَاتَمُ سُلَیْمَان؛[3] حضرت علی (ع) در پاسخ به سؤالی در باره سالم ترین شهر ها و بهترین جاها در موقع فتنه و جنگ و خونریزی کجاست؟ فرمود: سالم ترین جاها در آن روز سرزمین جبل است، پس هر گاه سرزمین خراسان آشفته شد و جنگ بین اهل گرگان و مازندران در گرفت و سجستان خراب شد، سالم ترین محل شهر قم است این محلی است که یاران بهترین مردم از لحاظ اصالت خانوادگی (یعنی امام زمان) از آن خارج می شوند. آن محل زهراء نیز نامیده می شود که محل قدم جبرئیل در آن است و این محل جوشیدن آبی است که هر کس از آن بنوشد از هر دردی در امان خواهد بود و از این آب گلی درست شد که (حضرت عیسی ) آن را به صورت پرنده ای در آورد (و به اذن پروردگار در آن دمید تا پرنده شد.[4]) و ازآن امام رضا (ع) غسل کرد و از این محل قوچ حضرت ابراهیم و عصای موسی و انگشتر سلیمان خارج شده است.
در این حدیث نیز از سالم ماندن شهر قم خبر داده شده است.
در پایان می توان نتیجه گرفت که احادیث یاد شده از نظر سند چندان معتبر نبوده و بر این اساس، نمی توان به آنها اعتماد کامل داشته و با قطع و یقین آنها را به حوادث قبل از ظهور مرتبط دانست.
البته احتمال دارد چنین موضوعی، در احادیث دیگری وجود داشته باشد که ما در جست و جوی خود بدان دست نیافته باشیم، اما به هر حال این اطمینان نسبی وجود دارد که موضوع پرسشتان در مصادر اولیه و معتبر روایی موجود نیست.
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 57 ص 215، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 هـ ش.
[2]. همان، ج 57، ص 214.
[3]. همان، ج 57، ص 218.
[4]. مائده ،110، "وَ إِذْ تَخْلُق مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنی فَتَنْفُخُ فیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنی".
[1]. دانی، عثمان بن سعید، السنن الواردة فی الفتن و غوائلها و الساعة و أشراطها، ج 5، ص 1089، ریاض، دار العاصمة، چاپ اول، 1416ق؛ مقدسی، یوسف بن یحیى، عقد الدرر فی أخبار المنتظر و هو المهدی(علیه السلام)، ص 150، اردن، مکتبة المنار، الزرقاء، چاپ دوم، 1410ق.
[2]. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، ج 4، ص 1349، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، 1410ق.
[3]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ص 768، بیروت، دار القلم، چاپ اول.
[4]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 5، ص 135، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410ق.
[5]. شیخ طوسی، الأمالی، ص 199، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق.
[6]. بحار الأنوار، ج 53، ص 14 – 15؛ این روایت با اندکی تفاوت در منابع قدیمی و پیش از «بحار الانوار» نیز آمده است: خصیبی(متوفای 334ق)، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 402 – 403، بیروت، البلاغ، 1419ق؛ حلی(قرن هشتم)، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، ص 450 – 451، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ اول، 1421ق.
[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 177، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[8]. ابن أبی زینب (نعمانی)، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص 147، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، 1397ق.
[9]. سلیمان، کامل، «یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی(علیه السلام)»، ترجمه: مهدیپور، علیاکبر، تهران، آفاق، 1386ش.
[10]. ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 13، ص 166، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص 387؛ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص 465، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1375ش.
[11]. تهذیب اللغة، ج 13، ص 165 – 166.
[12]. الصحاح، ج 2، ص 673.
[13]. یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله، معجم البلدان، ج 3، ص 156، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م.
[14]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج 3، ص 320، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[15]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 26، ص 65، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق.
[16]. لغتنامه دهخدا، واژه «زوراء».
[17]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 4، ص 101، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
[18]. دورى، عبدالعزیز، بغداد، ترجمه: دولتشاهى، اسماعیل، پروشانى، ایرج، ص 2، تهران، بنیاد دائره المعارف اسلامی، چاپ اول، 1375ش.
[19]. بغداد، ص 3 – 4.
[20]. «سَهْلُ بْنُ زِیادٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ ...»؛ الکافی، ج 8، ص 177.
[21]. نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة(رجال نجاشی)، ص 185، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1407ق.
[22]. علامه حلى، الخلاصة(رجال العلامة الحلی)، ص 207 – 208، قم، دار الذخائر، 1411ق.
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 33، ص 523، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 3، ص 45، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[3]. یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله، معجم البلدان، ص 180، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م.
[4]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 73، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 525، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[5]. البدایة و النهایة، ج 7، ص 73؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 525.
[6]. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق، مصحح، محدّث، جلال الدین، ج 1، ص 213، تهران، انجمن آثار ملی، چاپ اول، 1395ق.
[7]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، مصحح، هارون، عبد السلام محمد، ص 13، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[8]. ابن أبی زینب(نعمانی)، محمد بن ابراهیم، الغیبة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 280، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، 1397ق؛ شیخ مفید، الاختصاص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 256، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق.
[9]. خزاعی مروزی، نعیم بن حماد، کتاب الفتن، محقق، زهیری، سمیر أمین، ج 1، ص 220، قاهرة، مکتبة التوحید، چاپ اول، 1412ق.
[10]. فرزندان عباس و مروان، علاوه بر معنای ظاهری میتواند اشاره به نوع تفکر و راه روش آنها داشته باشد.
[11]. الغیبة، ص 303 – 304.
[12]. نیلی نجفی، بهاء الدین، منتخب الأنوار المضیئة فی ذکر القائم الحجّة(ع)، محقق، مصحح، حسینی کوهکمری، عبداللطیف، ص 192، قم، مطبعة الخیام، چاپ اول، 1360ش.
[13]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق، مصحح، رسولی، سید هاشم، ج 26، ص 325، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق.
[14]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 295، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق حسینی، سید احمد، ج 4، ص 96، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[15]. الغیبة، ص 278؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 5، ص 368، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1425ق.
حضرت امام حسین (علیه السلام) در خطبه ای خطاب به اصحابش، با خاطر نشان نمودن آسیبهای آخرالزمان به برخی از نشانه های پایانی عصر فترت و زمان غیبت منجی اشاره فرموده و با استشهاد به آیات کتاب وحی رویدادهای پایانی تاریخ را چنان تفسیر می کند که زنگ امتحان و آزمایش الهی را در گوش یکایک انسانهای آخرالزمانی به صدا رد می آورد:
«پیش از ظهور قائم (عج) علاماتى از جانب خداوند براى مؤمنین مىباشد و آنها قول خداوند است (1) كه مىفرماید:وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ (شما را مىآزماییم) یعنى مؤمنین را قبل از ظهور قائم- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشریف-.«بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ» (با ترس) یعنى خوف از پادشاهان بنى عباس در آخر سلطنتشان. «و الجوع» (و گرسنگى) [یعنى] بخاطر گرانى قیمتها و نرخها. «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ» (كمبود مالى) [یعنى] فساد تجارتها و كمى منفعت و سود. «وَ الْأَنْفُسِ» (كم شدن جانها) [یعنى] مرگهاى سریع و پى در پى. «و الثمرات» (كم شدن میوهها و زراعات) [یعنى] كم رشدى و پژمردگى حبوبات و بىبركتى میوههاست. «و بشر الصابرین» (صابران را مژده بده) [یعنى] در این هنگام نزدیك بودن ظهور قائم- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشریف- است» (2).
جعفرنیز در ادامه این حدیث ،توصیه ای را درباره این شرایط از حضرت سیدالشهدا نقل نموده و می گوید:« براى دولت خانواده پیغمبر شما، نشانههایى هست، از هر گونه اقدامى خوددارى كنید (باز بایستید) تا آن علائم بگذرد، ...» (3)
شیخ مفید در کتاب ارشاد به عواملی اشاره می کند که به صورت مستقیم خبر ازظهور منجی و پایان عصر تاریکی در آخرالزمان را بشارت می دهد امام باقر(علیه السلام) به دو نشانه اصلی که پیش از ظهور قائم به وقوع مىپیوندد، اشاره نموده و می فرماید: « كه این دو شاهدى هستند كه از زمان هبوط آدم به زمین تا آن زمان سابقه نداشته است: یكى اینكه خورشید در نیمه ماه رمضان مىگیرد و دیگر اینكه ماه در آخر آن منخسف مىشود و در آن هنگام حساب اخترشناسان بهم مىخورد.»(4)
یکی دیگر از عوامل نزدیکی ظهور صیحه آسمانی است ،طوریکه صدای آن را همه مردم جهان می شنوند و در این حالت است که میان حق و باطل فاصله افتاد و رهروان این دو از هم جدا شوند.چنانکه در كمال الدین از میمون لبان روایت نموده كه گفت:
«من با امام باقر علیه السّلام در خیمه آن حضرت بودم. حضرت دامن خیمه را بالا زد و فرمود: روزى كه دولت ما آشكار شود، از این آفتاب روشنتر است. سپس فرمود: در آن روز صدائى از آسمان شنیده مىشود كه میگوید: فلانى پسر فلانى همان امام شماست و نام او را ذكر مىكند. آنگاه شیطان از زمین همان صدائى میزند كه در شب عقبه به رسول خدا زد.»(5)
«عمر بن حنظله نیز می گوید که از امام ششم شنیدم میفرمود پیش از قیام قائم پنج علامت حتمى است یمانى، سفیانى، صیحه آسمانى، قتل نفس زكیه و فرو رفتن زمین در بیداء»(6)
دوران قبل از ظهور،آبستن وقایع و حوادث بیشماری است ،که برخی از این وقایع به عنوان علائم حتمی ظهور است، از آن جمله قیام سید خراسانی، قیام یمانی، قیام دجال و قیام سفیانی می باشد، قیام سفیانی نیز یکی از نشانه های حتمی ظهور است.
در کتاب کمال الدین و اتمام النعمه شیخ صدروق، از امام پنجم ابى جعفر الباقر روایت شده است كه فرمود:
«... زمانى بر مردم آید كه امامشان غایب گردد خوشا بكسانى كه بر امامت ما در آن زمان ثابت بمانند سفیانى از شام خروج كند و یمانى از یمن، در بیدا خسف واقع شود و جوانى نورس از خاندان محمد (ص) میان ركن و مقام كشته شود كه نامش محمد بن حسن نفس زكیه باشد و یك فریاد از آسمان برآید كه حق با او و شیعیان او است در این هنگام است خروج قائم ما،...»(7)
یکی از فتنه ها و علائم آخرالزمانی قیام یکی از طواغیت آخرالزمان به نام سفیانی می باشد.
هنگامه آمدن سفیانی دور جدیدی از نابسامانی های آخرالزمانی را رقم می زند ؛ بطوریکه جوامع روایی خروج سفیانی را مصادف با آغاز جنایات بسیار، و قتل و غارت های هولناک علیه جامعه انسانی دانسته و مردم را (به خصوص مردم خاورمیانه و جوامع اسلامی) را از گزند آتش افروزیهای وی بیم می دهند.
بر اساس روایات نسب و تبار سفیانی به خاندان ابوسفیان و هندجگر خوار( قاتل حضرت حمزه عموی پیامبر )می رسد وجالب اینکه احادیث بیشماری به مختصات دقیق سفیانی و قیام وی دلالت داشته و به خوبی آن را توصیف می کنند. از جمله روایتی است که عمر بن یزید از امام ششم نقل نموده که امام صادق علیه السّلام به من فرمود:
«سفیانى خبیثترین مردم و كبود و سرخ و ازرق است. اگر تو سفیانى را ببینى بدذاتترین مردم را دیده باشى سرخ رو و چشم كبود است و هى فریاد میزند پروردگارا خون من خون من سپس خون من، آن اندازه خبیث است كه یك ام ولد دارد و او را زنده بگور میكند از ترس آنكه مبادا او را نشان بدهد » (8)
«حضرت امام باقر علیه السّلام نیز فرموده است: سفیانى سرخ روئى است سپید سرخ و كبود چشم كه هرگز خداى را نپرستیده و هرگز نه مكه را دیده است و نه مدینه را میگوید: پروردگارم خونم را از مردم میستانم هر چند بآتش روم خونم را میستانم هر چند بآتش روم.» (9)
روایتی از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده که حضرت به نسب و نشانی های سفیانی اشاره نموده و نحوه رویارویی با قائم ،مرگ و پایان شرارت های او را خاطر نشان می کند:
« پسر آكلة الاكباد از وادى یابس خروج میكند و او مردیست چهارشانه و زشترو كله گنده و آبلهرو و از دور یك چشم به نظر می رسد، نامش عثمان است و پدرش عنبسه است و از اولاد ابو سفیان است تا به سرزمین شامات مىآید و جاده آن را تصرف میكند و مدام فریاد میزند: پروردگارا خون من خون من سپس خون من... احنف پرسید یا امیر المؤمنین سفیانى از چه گروهى است؟ حضرت فرمود: از بنى امیه است و دائیهاى او كلب میباشند، نام او عنبسه بن مرة بن كلیب بن سلمة بن عبد اللَّه بن عبد المقتدر بن عثمان بن معاویة بن ابى سفیان بن حرب بن امیة بن عبد شمس است كه شریر ترین و ملعون ترین و ظالمترین خلق خدا است. سفیانى با لشكر و مالهاى سوارى خود خروج میكند و تعداد صد و هفتاد هزار نفر با او خواهند بود و در بحیره طبریه نزول میكنند، آنگاه مهدى علیه السّلام در حالى كه جبرئیل علیه السّلام در جلو او است بسوى سفیانى حركت میكند و در شب راه میروند و روز پنهان می شوند و مردم هم از آن حضرت متابعت میكنند تا اینكه در بحیره طبریه با سفیانى مصادف میشوند و خدا به سفیانى غضب میكند خلق خدا هم بجهت غضب خدا به او غضب می كنند پرندهها آنها را با پر و بال خود سنگباران می كنند و كوهها با سنگهاى خود و ملائكه با صداهاى خود آنها را مورد حمله قرار مىدهند، ساعتى طول نمی كشد كه خدا كلیه اصحاب سفیانى را هلاك می نماید و غیر از سفیانى كسى از آنها باقى نمی ماند...»(10)
پی نوشتها:
1- سوره بقره آیه 155
2- جلوههاى اعجاز معصومین علیهم السلام، ص 80
3- همان
4- الارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج2، ص 34
5- مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحارص981
6- همان ص 984
7- كمال الدین-ترجمه كمرهاى، ج1، باب سى و سوم ص 447
8- كمال الدین-ترجمه پهلوان ج2،557
9- غیبت نعمانی- ترجمه فهری باب 14 ص361
10-الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر (عج) ص 151
الف:فتنه های دجال و گمانه زنیهای آخرالزمانی.
در نوشتار پیشین برخی از علائم حتمی ظهور را - که بخشی از آسیبهای وارده بر امت آخرالزمان بود-، بررسی نمودیم. چنانکه گفته شد، گذار زمان با روزهای پایانی تاریخ، مصادف با قیامهای مختلف و پرچمهای متفاوت و شروع موج جدیدی از جنگ و خونریزی و غارتگریست. انگیزه اصلی این اتفاقات آخرالزمانی، سیطره دیدگاه مادیگرایانه و در نتیجه کاهش ارزشها و معیارهای الهی در جامعه بشری می باشد. از این رو کتب الهی و احادیث اسلامی که به آخرالزمان اشاره دارند، از شخص یا جریانی به نام «دجال» حکایت می کنند.
ب: بررسی مفهومی دجال:
مفهوم دجّال، سمبل پیچیده ترین و خطرناکترین دشمن ادیان و پروردگار و این در واقع، توصیف تمدّن و جهانبینی ماتریالیستی غرب است؛ زیرا تاریخ ادیان تاکنون چنین دشمنی به خود ندیده است. داستان (دجال)، بخشی از کتابهای مقدس مسیحیان را به خود اختصاص داده است. چنانکه در انجیل، واژه (دجال) بارها به کار رفته و از کسانی که منکر حضرت مسیح باشند، و یا (پدر و پسر را) انکار کنند، به عنوان دجال یاد شده است:
(دروغگو کیست جز آن که مسیح بودن عیسی را انکار کند. آن دجال است که پسر و پدر را انکار کند). (1)
از دجال، در کتابهای مقدس و منابع دینی مسیحیان، با واژه اَنتی کریست Anti chris، به معنای دروغگو و حیله گر سخن به میان آمده است.
(دجال)، از ریشه (دجل) به معنای دروغگوی حیله گر است. در روایات، از این (دجال) ها و دروغگویان فراوان نام برده شده است. در برخی، دوازده و در برخی سی، شصت و هفتاد دجال آمده است.(2) از میان این (دجال) ها، فردی که در دروغگویی و حیله گری و مردم فریبی سرآمد همه دجالان و فتنه او از همه بزرگتر است، نشانه ظهور مهدی (عج) و یا بر پائی قیامت است. بر این اساس، باید گفت: ما دو نوع دجال داریم: یکی همان دجال حقیقی و واقعی است که پس از همه (دجال) ها می آید و دیگری گروهی شیاد و دروغگویند که دست به فریبکاری و تحمیق و گمراهی مردم می زنند. همانگونه که از ریشه لغت دجّال استفاده می شود، با این همه بیشتر علما و اندیشمندان اسلامی بر این باورند که عنوان دجّال منحصر به یک فرد نیست بلکه وصفی کلّی است که برای افراد پر تزویر و حیله گر و پر مکر و فریب و حقّه باز که برای کشیدن توده های مردم به دنبال خود از هر وسیله ای استفاده می کنند، و بر سر راه هر انقلاب سازنده ای که در ابعاد مختلف صورت می گیرد ظاهر می شوند.
ج: دجال در روایات و احادیث اسلامی
احادیثی که به قیام دجال می پردازند، حجم عظیمی از کتب اهل سنت، را تشکیل میدهند در حالی که در منابع شیعی با روایات اندکی در این خصوص روبروییم و در مقایسه باید گفت روایات باب دجّال در منابع عامّه دهها برابر همان احادیث در جوامع روایی خاصه است. بر اساس حجم قابل توجه روایات اهل سنت، میبینیم که کتابهای مستقلّ فراوانی از سوی ایشان در خصوص دجّال نگاشته شده است، نگاهی گذرا داشته باشیم به صحیح مسلم؛ ابو الحسین مسلم بن حجاج قشیری در صحیح خود از حدود 28 طریق!! روایات مربوط به دجّال و چهره و اوصافش، نحوه ی قیام، منش و رفتار، عقاید و جنایات و مفاسد و پیروان و اتباع و چگونگی کشته شدن و محل به درک واصل شدنش، را ذکر میکند.(3)
در بسیاری از کتابهای معتبر شیعه مانند: اصول کافی، غیبت نعمانی و ارشاد شیخ مفید حتی یک حدیث نیز در مورد دجّال روایت نشده است در حالی که در مورد (سفیانی)، (فرو رفتن زمین)، (صیحه و ندای آسمانی) و (قتل نفس زکیه) و ... روایات بسیاری نقل شده است و گذشته از این در کتاب ارشاد شیخ مفید، به بیش از 50 علامت و نشانه های مشهور و حتمی آخرالزمان و عصر ظهور تصریح شده است ولی از دجّال هیچ سخنی به میان نیامده است.
از طرفی مجموع روایاتی که در آنها به دجّال اشاره رفته و در إکمال الدین شیخ صدوق(قدس سره) و الغیبة شیخ طوسی(قدس سره) وارد شده است، به ده عدد نمیرسد!
از این پنج منبع که بگذریم کتاب (إعلام الوری بأعلام الهدی) تألیفِ شیخ فضل بن حسن طبرسی که از عمده کتابهای مرجع در مبحث امامشناسی است نیز علی رغم ذکر احادیث متعدد در باره ی(سفیانی)، (قتل نفس زکیه) و (خسف البیداء) و... در مورد دجّال روایتی را نقل نمیکند. فقط برخی از آثار معتبر علمای شیعه روایات اندکی در مورد دجّال وارد شده است.(4)
از میان علمای شیعه بیش از همه، علامه سید محمد صدر در جلد سوم موسوعة الامام المهدی به مفهوم و چگونگی ظهور دجال اشاره می کند. دجال، کنایه از کفر جهانی و سیطره فرهنگ مادی بر همه جهان است .
استکبار با ظاهری فریبنده و با قدرت مادی، صنعتی و فنی عظیمی که در اختیار دارد، سعی می کند مردم را فریب دهد و مرعوب قدرت و ظاهر فریبنده خود کند. بر این اساس است که پیامبران امت های خود را از فتنه دجال بیم داده اند: «ما بعث الله نبیا الا و قد انذر قومه الدجال ...;(5) هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر آن که قومش را از فتنه دجال بر حذر داشت»، در حقیقت آنان را از افتادن به دام مادیت و ورطه حاکمیت طاغوت و استکبار جهانی بر حذر داشته اند. پس احتمال می رود منظور از دجال - با آن شرایط و اوصافی که در این روایات برای او شمرده شده - همان استکبار جهانی باشد; مثلا در اوصاف دجال گفته شده «کوهی از طعام و شهری از آب به همراه دارد» کنایه از امکانات عظیم و گسترده ای که استکبار در اختیار دارد.(6)
در نتیجه این گفتار، روشن می شود که یکی از رویدادهای محتمل الوقوع دوره آخرالزمان است. بطوری که در جوامع روایی شیعه کمتر از او سخن به میان آمده است.
این روایات نیز که دجال را گاهی به عنوان شخص و گاهی به صورت یک جریان معرفی می کند، بنابر مصلحتی در هاله ای از ابهام قرار داده شده و روایات و منابع حدیثی شیعه و اهل سنت با زبانی رمزگونه و کنایاتی مبهم، پیرامون دجال زبان به سخن می گشایند.
پی نوشتها:
1- رساله یوحنا، باب 2، آیه 18 و 22
2- بحارالأنوار، ج52: 209؛ کنزالعمال، ج14: 198 - 200
3- کتب زیر از منابع اهل سنت بخشی از روایات خویش را به دجال اختصاص داده اند: در سنن ترمذی / ج / 4 ص _477 سنن ابن ماجه / ج _1347 / 2عقد الدرر / صص _373 - 329الدر المنثور / ج / 3 ص _60 صحیح بخاری / ج / 4 ص 205 و ج / 9 صص 60 و 61 و _75الحاوی للفتاوی / ج / 2 صص 161 و _171البیان / ص _104الصواعق المحرقة / ص _165العطر الوردی / ص _57الاذاعة لما کان و ما یکون بین یدی الساعة / قنوجی بخاری / ص _113مشارق الانوار فی فوز اهل الاعتبار / عدوی حمزاوی / ص _114ینابیع المودة / قندوزی / ج / 3چاپ بیروت - مؤسسة الأعلمی / ص _92فیض القدیر شرح الجامع الصغیر / المناوی / ص _279الفصول المهمة / ص _289الفتاوی الحدیثیّة / شهاب الدین ابن حجر هیتمی مکی / ص _37الیواقیت و الجواهر / عبدالوهاب شعرانی / ص 410.
4- رجوع شود به کتاب های: (خصال) شیخ صدوق،( تفسیر) علی بن ابراهیم قمّی ، (الملاحم و الفتن) تألیفِ سیدبن طاووس و (الخرائج و الجرائح) تألیفِ هبة اللَّه راوندی
5- بحارلانوار، ج 52، ص 205 .
6- ر ک :چشم به راه مهدی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات قم، جمعی از نویسندگان، ص 289 .
بخش قبلی این نوشتار به دلالت روایات اسلامی و دینی بر جریان شناسی ماجرایی به نام دجال اختصاص یافت. مساله دجال به عنوان یک سنبل خاص گمانه زنیهای گوناکونی را در ادیان توحیدی و روایات اسلامی در پی داشته و هر از گاهی بر اساس مقتضیات و شرایط سیاسی و اجتماعی معاصر این گمانه زنیها به روز شده و با تأویلات گوناگونی همراه می شود، هر چند که برخی از این تأویلات را اگر با جریان شناسی تاریخی ادیان توحیدی و مبارزه طواغیت با نهضت انبیاء تفسیر کنیم ، به نقاط مشترکی پیرامون دجال و یا جریان دجالها در تاریخ نزدیک می شویم که نوک پیکان حمله توطئه آمیز خویش را متوجه انبیاء و نهضت توحیدی آنان کرده بودند. این قبیل نگرشهای تاریخی نقش ادامه دار جریانات الحادی و دنیامدار، به خصوص قومیت یهود و بنی اسرائیل را بیش از پیش جلوه گر ساخته و برخی از فرضیه ها را در مورد دجال و نقش این قومیت در خروج وی تقویت می کند. با این همه به دلیل ضیق وقت، مجال طرح و بررسی این فرضیه را به فرصتی دیگر واگذار نموده و به شناخت شناسی و بافت ماهیتی دجال در روایات اسلامی خواهیم پرداخت.
هنگامی که سخن از «دجّال» به میان می آید، معمولا طبق یک سابقه ذهنی عامیانه، فقط ذهنها متوجّه شخص معیّن یک چشمی می شود که با جثّه افسانه ای و مرکب افسانه ای تر، با برنامه ای مخصوص به خود پیش از آن انقلاب بزرگ مهدی(عج) ظهور خواهد کرد. ولی آنچه که مسلم است اطلاق دجال به یک فرد خاص نبوده است، چرا که انذارها و هشدارهایی که انبیاء پیشین نسبت به دجال ارائه می دادند حکایت از جریانی است که در صدد تحریف دین و گمراهی مردم بر می آید و ممکن است این مفهوم، افراد متعددی در تاریخ را در طول تاریخ و حتی امتهای قبل از اسلام در بر گیرد. در حدیث معروفی که از صحیح «ترمذی» نقل شده می خوانیم که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«انه لم یکن نبی بعد نوح الا انذر قومه الدجال و انی انذر کموه؛ هر پیامبری بعد از نوح قوم خود را از فتنه دجال برحذر داشت، من نیز شما را بر حذر می دارم!» (1)
مسلّماً انبیای پیشین به مردم عصر خود نسبت به فتنه دجّالی که در آخر زمان آشکار می شود و هزاران سال با آنها فاصله دارد هشدار نمی دادند. هر چند که شاید تکیه بر زمان حضرت نوح علیه السلام، برای اشاره به دورترین سرگذشت تاریخی نهضت انبیاء بوده و یا اینکه عدم وجود دجّالها در زمانهای پیش از نوح به سبب این باشد که نخستین آئین و شریعت را حضرت نوح آورد و دجالهایی به مقابله با شریعت الهی پرداختند .
اصبغ بن نباته می گوید: از حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام شنیدم که می فرمودند:
«قبل از قیام قائم سالهای پر از خدعه ای است. در این سالها (پیش از قیام) راستگویان به نام دروغگو معرفی می شوند و دروغگویان به عنوان راستگو. در این سالها «ماحل»تقرب پیدا می کند و «رویبضه» سخن می گوید. اصبغ می گوید: عرض کردم «ماحل»و «رویبضه» چیست؟ فرمودند: مگر قرآن را نخوانده ای که می فرماید:«و هو شدید المحال»؟ قال یرید المکر - فرمودند: منظور از «ماحل» آدم مکاری است که به وسیله مکر زیاد مردم را به خود متوجه می کند.» (2)
و اما معنی «رویبضه». اگر چه در این حدیث پاسخ معنای آن افتاده ولی در جای دیگر از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است که «الرویبضة الرجل التافه ینطق فی امر العامة» یعنی مرد حقیر و بی شخصیتی که در امر عامه مردم دخالت می کند و سخن می گوید.
در مورد اصل دجال، صرف نظر از ویژگیهای او، دو احتمال اصلی وجود دارد:
الف: اینکه دجال نام معینی برای شخصی عجیب و خارق العاد ه است که دارای نیروهای متعدد مافوق طبیعی می باشد، که این احتمال بعید به نظر می رسد.
ب: دجال، نام شخص معیّنی نیست. هر کسی که با ادعاهای پوچ و بی اساس و با توسل به حیله گری و نیرنگ، در صدد فریبِ مردم باشد، دجال است. بر این اساس، (دجال) ها خواهند بود. این که در روایات از (دجال) های فراوان سخن به میان آمده این احتمال را تقویت می کند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید:
(لاتقوم الساعة حتی یخرج المهدی من ولدی، ولایخرج المهدی حتی یخرج ستّون کذّاباً کلهم یقول:(انا نبی).(3)
قیامت، بر پا نمی شود، تا وقتی که مهدی(عج) از فرزندانم قیام کند و مهدی(عج) قیام نمی کند، تا وقتی که شصت دروغگو خروج کنند و هر کدام بگوید: من پیامبرم.
(در روایات، از این (دجال) ها و دروغگویان فراوان نام برده شده است. در برخی، دوازده و در برخی سی، شصت و هفتاد دجال آمده است.(4) از میان این (دجال) ها، فردی که در دروغگویی و حیله گری و مردم فریبی سرآمد همه دجالان و فتنه او از همه بزرگتر است، نشانه ظهور مهدی(عج) و یا بر پائی قیامت است. بر این اساس، باید گفت: ما دو نوع دجال داریم: یکی همان دجال حقیقی و واقعی است که پس از همه(دجال) ها می آید و دیگری گروهی شیاد و دروغگویند که دست به فریبکاری و تحمیق و گمراهی مردم می زنند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید:
(یکون قبل خروج الدجال نیف علی سبعین دجالاً)(5)؛ پیش از خروج دجال، بیش از هفتاد دجال خروج خواهد کرد.
یا می فرماید:
(ان بین یدی الساعة الدجال وبین ید الدجال کذّابون ثلاثون او اکثر)(6)؛ پیشاپیش برپائی قیامت، خروج دجال است و پیش از دجال، سی درغگو، یا بیشتر خواهند بود.
یا می فرماید:
(تکون امام الدجال ستون خداعة...) (7)؛ پیش از خروج دجال، شصت نیرنگ خواهد بود.
با توجه به معنای لغوی دجال و نیز فراوانی آنان در روایات، فرد خاصی منظور نیست، بلکه هر آدم حقه باز دروغگویی که با فریفتن مردم، به فتنه انگیزی بپردازد، دجال است، منتهی ممکن است یکی از آنان که تبلور این صفات در وی، از همه بیشتر است، نشانه ظهور باشد.
در حقیقت داستان دجال، بیانگر این واقعیت است که در آستانه هر انقلابی، افراد فریبکار و منافق، که معتقد به نظامهای پوشالی گذشته و پاسدار سنتهای و ضدارزش هایند، برای نگهداشتن فرهنگ و نظام جاهلی گذشته، همه تلاش خود را به کار می گیرند و با سوء استفاده از زمینه های فکری و اجتماعی و احساسات مردم، دست به تزویر و حیله گری می زنند، تا مردم را نسبت به اصالت و تحقق انقلاب و استواری رهبران آن، دلسرد و دو دل کنند و در نهایت با شیطنت، آنان را به کژ راهه برند.
پس، حرکت مزوّرانه (دجال) ها، همواره بزرگترین خطری است که به ثمر رسیدن انقلاب را تهدید می کند و تنها هوشیاری مردم و شناخت بموقع است که می تواند توطئه ها را خنثی کند.
پی نوشتها:
1- صحیح ترمذی باب ما جاء به دجال –ص240
2- غیبت نعمانی ص 278
3- ارشاد، ج2ص 371؛ سنن ابی داود، ج4ص 121.
4- بحارالأنوار، ج52ص 209؛ کنزالعمال، ج14ص 200- 198
5- کنزالعمال، ج14ص200
6- همان
7- همان ص231.
حضرت علي(علیه السلام) از آغازين ايام حيات، در محضر رسول خدا((صلی الله علیه وآله وسلم)) بود و از درياي علم ايشان خوشه برميچيد. به تصريح آن امام همام، نبي خاتم((صلی الله علیه وآله وسلم)در لحظات آخرين زندگي پرخير خويش، هزار دروازة علم را براي ايشان گشودند كه از هريك از آنها هزار در ديگر گشوده شد.1 بنابر شرايطي كه حضرت علي(ع) در آن ميزيستند بيش از ديگر اهل بيت(ع) به تصوير و ترسيم آينده، گاه نزديك و گاه دور پرداختند. از مشهورترين پيشگوييهاي ايشان كه به سرعت، راستي آن بر مخاطبان عيان شد، ماجراي جنگ نهروان با خوارج بود كه فرمودند: «از شما كمتر از ده تن كشته خواهد شد و از ايشان كمتر از ده تن زنده خواهند ماند».2 اين عبارت پيش از آغاز نبرد بيان شد و اندكي پس از خاتمة نبرد، شمارش شهداي سپاه و فراريان خوارج، حاضران را متحير نمود. گاه نيز در روايات علوي صحبت از آيندة نه چندان دور است؛ براي نمونه از اين دست ميتوان به پيشگويي اميرمؤمنان(ع) دربارة حملة مغول به سرزمينهاي اسلامي ياد كرد3 كه با استناد به همين روايت و با درايت و حزم خواجه نصيرالدين طوسي، جامعة شيعيان كمترين آسيب را در اين فتنه متحمل شد.
معناي فتنه
گونهشناسي فتنههاي آخرالزمان
مصاديق فتنهها
بركات بروز فتنهها در جامعه
راه رهايي از فتنههاي آخرالزمان
1. شيخ مفيد، الإرشاد، ج1، ص35.
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبة 59.
3. علامه حلي، الفين، ترجمه وجداني، ص 953.
4. علامه حلي، كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين(ع)، ص 84.
5. تهذيب اللغة، ج 14، ص 296؛ مقاييس اللغة، ج 4، ص 472.
6. النهاية، ج3، ص410.
7. سورة عنكبوت (29)، آية 2.
8. سورة مائده (5)، آية 49.
9. سورة بقره(2)، آية 193.
10. سورة حديد (57)، آية 14.
11. سورة انفال (8)، آية 73.
12. سورة مائده (5)، آية 41.
13. سورة نسا (4)، آية 101.
14. سورة توبه (9)، آية 47.
15. السنن الوارده، ص35.
16. فتن ابن حماد، ص28.
17. همان، ص39.
18. روضه كافي، ص58.
19. السنن الوارده، ص37.
20. تفسير عياشي، ج1، ص3.
21. سورة اعراف (7)، آية 181.
22. تفسير عياشي، ج2، ص43.
23. بحارالانوار، ج24، ص146.
24. الامالي، ص212.
25. الصراط المستقيم، ج2، ص153.
26. نهج السعاده، ج3، ص427 و ص430.
27. فتن ابن حماد، ص34.
28. امالي طوسي، ج2، ص132؛ وسائل الشيعه.
29. فتن ابن حماد، ص123.
30. كنزالعمال، ج11، ص189.
31. كمال الدين، ص288.
32. الكافي، ج1، ص396.
33. المحاسن، ص262؛ بحارالانوار، ج52، ص131.
34. ر. ك: الدرالمنثور، ج2، ص227.
35. ر. ك: كمال الدين، ج2، ص654.
36. سورة زمر (39)، آية 56.
37. سورة حديد (57)، آية 21.
38. سورة هود (11)، آية 113.
39. نهج السعاده، ج3، ص421.
40. إرشاد القلوب إلي الصواب، ج1، ص 35.
در همین خصوص مجموعه ای از روایات را که موید این نظر می باشند را تقدیم داشتیم و نتیجه گرفتیم که در حقیقت داستان دجال، بیانگر این واقعیت است که در آستانه هر انقلابی، افراد فریبکار و منافق، که معتقد به نظامهای پوشالی گذشته و پاسدار سنتهای و ضدارزش هایند، برای نگهداشتن فرهنگ و نظام جاهلی گذشته، همه تلاش خود را به کار می گیرند و با سوء استفاده از زمینه های فکری و اجتماعی و احساسات مردم، دست به تزویر و حیله گری می زنند، تا مردم را نسبت به اصالت و تحقق انقلاب و استواری رهبران آن، دلسرد و دو دل کنند و در نهایت با شیطنت، آنان را به کژ راهه برند.
پس، حرکت مزوّرانه (دجال) ها، همواره بزرگترین خطری است که به ثمر رسیدن انقلاب را تهدید می کند و تنها هوشیاری مردم و شناخت بموقع است که می تواند توطئه ها را خنثی کند.
در ادامه عرض می کنیم که:
نشانه هایی که در بعضی از روایات برای دجال ذکر شده بی شباهت به تعبیرات سمبولیک و اشاره و کنایه نیست; مثلا، از روایتی که مرحوم علاّمه مجلسی در بحار الانوار از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نقل کرده چنین استفاده می شود که او دارای صفات زیر است:
1ـ او یک چشم بیشتر ندارد که در میان پیشانی اش همچون ستاره صبح می درخشد! امّا همین چشم خون آلود است، گویی با خون ترکیب شده!
چنانکه در منابع اهل سنت از پیامبر گرامی اسلام منقول است:
«ما من نبی الاوقد انذر قومه و لکن ساقول فیه قولا لم یقله نبی لقومه تعلمون انه اعور...; هیچ پیامبری نبود مگر این که قوم خود را از فتنه دجّال بر حذر داشت، ولی من جمله ای درباره او می گویم که هیچ پیامبری به قوم خود نگفته، من می گویم او یک چشمی است!»(1)
2ـ او الاغ (مرکب) سفید تندروی دارد که هر گام او یک میل است و بسرعت زمین را طی می کند!
3ـ او دعوی خدائی می کند و هنگامی که دوستان خود را به گرد خویش می خواند صدای او را تمام جهانیان می شنوند!
4ـ او در دریاها فرو می رود و خورشید با او حرکت می کند، در پیش روی او کوهی از دود و پشت سرش کوه سفیدی قرار دارد که مردم آن را موادّ غذایی می بینند.
5ـ به هنگام ظهور او مردم گرفتار قحطی و کمبود موادّ غذایی هستند... (2) .
شک نیست که ما مجاز نیستیم به هر مفهومی از مفاهیم مذهبی که در قرآن یا منابع حدیث وارد شده شکل سمبولک بدهیم، چه اینکه این کار همان تفسیر به رأی است که در اسلام بشدّت ممنوع شده و عقل و منطق هم آن را مردود می شمرد، ولی با این حال جمود بر مفهوم نخستین الفاظ در آنجا که قرائن عقلی یا نقلی در کار است آن هم صحیح نیست و موجب دور افتادن از مقصود و مفهوم اصلی سخن است.
بنابراین تعجّبی ندارد که دجّالی که با صفات بالا مشخص شده نیز جنبه سمبولیک داشته باشد.
حتماً می پرسید چگونه می توان آن را تفسیر کرد؟
در پاسخ این سؤال باید گفت که بعید نیست دجّال با آن صفاتی که گفته شد اشاره به فریبکاران و رهبران مادّی ستمگر در دنیای ماشینی باشد زیرا:
1- آنها یک چشم دارند و آن چشم اقتصاد و زندگی مادّی است; آنها فقط به یک (بعد) می نگرند و آن بعد منافع مادّی ملّت خویش است; و به هزار گونه نیرنگ و تزویر و سیاستهای استعماری برای رسیدن به این هدف متوسّل می شوند; آنها دجّالانی هستند فریبکار که چشم معنوی و انسانی را از دست داده اند.امّا همین یک چشم مادّی آنها بسیار خیره کننده و پرفروغ است در صنایع به پیروزیهای درخشانی نائل شده اند، و از اقطار زمین نیز گذشته اند.
2- وسائل و مرکبهایی در اختیار دارند که بسیار تند و سریع السّیر است و کره زمین را در مدّت کوتاهی دور می زند با سرعتهایی حتّی مافوق سرعت صوت!
3- آنها عملا مدّعی الوهیّتند و مقدّرات مردم جهان را به دست خویش می دانند و با تمام ضعف و ناتوانی که دارند، پیاده شدن در کره ماه را دلیل تسخیر فضا! و مهار کردن پاره ای از نیروهای طبیعت را نشانه تسخیر طبیعت، در حالی که یک زمین لرزه مختصر، یک طوفان کم قدرت، یک سلّول سرطانی، همه کاسه و کوزه های آنها را در هم می شکند; در عین ضعف همچون فرعون دعوی خدایی دارند.
4- با زیر دریائیهای مجهّز به زیر دریاها می روند، وسائل سریع السّیرشان با مسیر شمس حرکت می کند (بلکه گاهی از مسیر آن نیز جلو می افتد). در پیش روی کارخانه های عظیمش، کوهی از دود، و به دنبال سرش کوهی از فرآورده های صنعتی و موادّ غذایی (که مردم آن را موادّ غذایی سالم فکر می کنند در حالی که ارزش غذایی چندانی ندارند و غالباً خوراکهای ناسالمی هستند) مشاهده می شود.
5- مردم به عللی ـ از قبیل خشکسالی و یا استثمار و استعمار و تبعیضات مختلف و سرمایه گذاریهای کمرشکن در مورد تسلیحات و هزینه طاقت فرسای جنگها، و ویرانیهای حاصل از آن که همگی معلول زندگی یک بعدی مادّی است ـ گرفتار کمبود مواد غذایی می شوند و مخصوصاً گروهی از گرسنگی می میرند و از میان می روند، و دجّال که عامل اصلی این نابسامانی هاست از این وضع بهره برداری کرده به عنوان کمک به گرسنگان و محرومان جامعه برای تحکیم پایه های استعمار خود کوشش و تلاش می کند.
6- در پاره ای از روایات نیز نقل شده که هر موئی از مرکب عجیب دجّال سازِ مخصوص و نوای تازه ای سر می دهد که انطباق آن بر این همه وسایل سرگرم کننده ناسالم دنیای ماشینی یک بعدی که در تمام خانه ها و لانه و شهر و بیابان و ساحل دریایش نفوذ کرده کاملا قابل تصوّر است
از این گفتار چنین بر می آید که دجال در چند گرایش و ساختار خاص به فعالیت خواهد پرداخت و از جمله تحرکات خاص دجال تشکیل هرم قدرتی است که آکنده از عوام فریبی – اغواگری و دین گریزی است، ساختار پیچیده و تکنولوژیک دنیای مدرن تا حدودی گویای شروع دور جدیدی از این حرکت مرموزانه در دل تاریخ است. فضاسازی رسانه ای و خبر پراکنی جهت انحراف افکار عمومی، دست یازیدن به کشورها و چپاول و غارت اموال و دارائی های آنها برای تحکیم دامنه نفوذ استعمار، ساخت انواع سلاحهای کشتار جمعی و بمبهای هسته ای و از سویی دیگر استحاله دینی و بومی انسانها جهت وازدگی از اعتقادات الهی و فرو رفتن در گرداب پوچ انگاری و لذت پرستی، نمونه ای از آن چیزیست که متون یهودی و خصوصا پروتکل های اندیشمندان صهیون به عنوان ابزاری کارآمد از آن بهره می برند . تحرکات صهیونی وتشکیلات همسو با آنها، مانند فراماسونها به نوعی تداعی کننده رفتارهای دجال و تاکتیک های اوست که روایات اسلامی تا حدودی این گمانه را تقویت می کند.
پی نوشت ها:
1- صحیح ترمذی باب ما جاء به دجال –ص240
2- برای مطالعه بیشتر رجوع شود به کتاب بحار الانوار ج 13و ج52
طبق چند روایت، مردمی از مشرق، قیام خواهند کرد و یاریگر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهند بود. در روایت معتبری که ابوخالد کابلی از امام محمد باقر علیه السلام نقل كرده، آمده است:
گویا مینگرم قومی از مشرق، قیام کردهاند. آنان حقشان را میخواهند، ولی به آنان نمیدهند؛ دوباره آن را طلب میکنند، ولی باز به آنان داده نمیشود. وقتی اوضاع را اینگونه میبینند سلاحهایشان را بر میدارند. در آن هنگام، آنچه میخواهند به آنان میدهند، ولی آنان نمیپذیرند و استوار میایستند و قدرتشان را به کسی جز صاحب شما تحویل نمیدهند. کشتههای آنان، شهید هستند. آگاه باشید اگر من آن زمان را درک میکردم، خود را برای صاحب این امر نگه میداشتم.» (1)
و در حدیثی که از پیامبر اکرم نقل شده است، میخوانیم: «یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی یعنی سلطانه؛(2) گروهی از اهل مشرق قیام میکنند و زمینه را برای حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فراهم میکنند». روایت، در منابع عامه آمده است.
در این مقاله، به معرفی برخی از مردم مشرق زمین و اقدامهایشان که بیشتر در روایتهای اهلبیت علیهم السلام آمده است میپردازیم.
1- اول : خراسانی
خراسانی، منسوب به خراسان است و خراسان، نامی است که به دو عنوان، اطلاق شده است.
یک: به قسمتی از سرزمین فعلی ایران که از کوههای زاگرس شروع میشود و تا قسمتی از شهر هرات در کشور افغانستان و اطراف آن، ادامه پیدا میكند و از شمال، شهرهای نیشابور، مرو، سرخس و قسمتی از سرزمینهای شمال شرقی ایران را در بر میگیرد و از جنوب، تا کرمان و سیستان ادامه مییابد.
دو: به مناطق و سرزمینهای اطراف خراسان که حاکمان خراسان در آن منطقهها حاکمیت داشتهاند.(3)
برخی از نکاتی که از روایتهای اهل بیت علیهم السلام درباره خراسانی استفاده میشود، به شرح ذیل است.
حرکت خراسانی همزمان با خروج یمانی و سفیانی معرفی شده است. بکر بن محمد ازدی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل كرده است: «خروج الثلاثة الخراسانی و السفیانی و الیمانی فی سنة واحدة فی شهر واحد فی یوم واحد …؛(4) خروج سه گروه سفیانی، خراسانی و یمانی در یک سال، در یک ماه، و در یک روز خواهد بود.»
خراسانی برای مقابله با سفیانی، یاری كردن اهل عراق و همراهی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف حرکت خود را آغاز میکند. در حدیث معتبری که از جابر بن یزید جعفی به نقل از امام محمد باقر علیه السلام با سندهای مختلف وارد شده، آمده است:
سفیانی سپاهی به سوی کوفه میفرستد که تعداد آنان هفتاد هزار نفر است. آنان در کوفه به قتل و تجاوز و غارت میپردازند. در آن حال (برای کمک به اهل عراق) نیروهایی از طرف خراسان با سرعت به سوی کوفه میآیند و در میان آنان، تعدادی از اصحاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف وجود دارند»(5)
2- دوم : اهل قم
بنابر آنچه از برخی روایات استفاده میشود، شهر قم یکی از شهرهایی است که نقش محوری در زمینه سازی ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد. این شهر از ابتدای حکومت عباسیان، خاستگاه و منطقه امنی برای شیعیان و مورد عنایت و توجّه اهلبیت علیهم السلام بوده است.(6) اهل قم در معراج پیامبراکرم به ولایت مداری ستوده شدهاند.(7) شهر قم با آغاز غیبت صغری به عنوان مرجع علمی شیعیان مطرح شد. حسین بن روح نوبختی(نایب سوم) در آن زمان برای تأیید کتابی، آن را برای عالمان قم فرستاد.(8) این مطلب نشان از جایگاه علمی و حدیثی این شهر در آن دوره دارد. در روایتی امام جعفر صادق علیه السلام به خالی شدن کوفه از دانش اهلبیت علیهم السلام و آشکار شدن آن در شهر قم در نزدیکی ظهور اشاره میکند و میفرماید:
کوفه از مؤمنان، خالی خواهد شد و دانش از آن مکان جمع میشود؛ مانند جمع شدن مار در لانهاش. سپس دانش در شهری که به آن قم گویند، آشکار شود و آن مکان، معدن دانش و فضیلت میشود؛ به صورتی که در زمین، مستضعف دینی ـ حتی در بانوان پشت پرده ـ باقی نمیماند. و این اتفاق نزدیک ظهور قائم ما رخ خواهد داد. خداوند، قم و اهلش را در آن زمان، جانشینان حجّت قرار میدهد(9).»
بنابر این حدیث و روایتهای مشابه، (10) قم به وسیله گسترش معارف اهلبیت علیهم السلام همگان را با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آشنا میکند و به پذیرش عمومی و پرورش نیرو جهت یاری امام عصر میپردازد.
در حدیثی که از امام موسی کاظم علیه السلام نقل شده، به تشکیل حکومت توسط فردی از اهل قم برای برپایی حق اشاره شده است. در این روایت میخوانیم:
مردی از اهل قم، مردم را به سوی حق فرا میخواند. گروهی مانند پارههای آهن، همراه او جمع میشوند که بادهای تند، آنان را منحرف نمیکند. از نبرد، خسته نمیشوند و نمیترسند و بر خداوند توکل میکنند و عاقبت برای اهل تقوا است.» (11) البته در این حدیث، اشارهای به نزدیکی قیام مردی از قم، به ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نشده است.
پی نوشت:
1- غیبت، نعمانی، ص273، باب14، ح50.
2- سنن ابنماجه، ص1369، ح4088.
3- معجم البلدان، ج2، ص350.
4- غیبت، طوسی، ص446، ح443.
5- غیبت، نعمانی، ص279، باب14، ح67.
6- رجال كشی، ص333، ح608 و 609.
7- علل الشرائع، ج2، ص572، باب373، ح1.
8- غیبت، طوسی، ص390، ح357.
9- بحار الانوار، ج57، ص321، ح32.
10- بحار الأنوار، ج57، ص212، ح22 و ص214، ح30.
11- بحارالأنوار، ج57، ص216، ح37.